ساسانی

 
 

تالار سنگی منیژه

image_20150913_52294915899187

زیج منیژه سنگچینی جا مانده از عصر ساسانی است. بنایی با بیش از هزار سال قدمت که اگرچه هنوز هم در ماهیت آن تردید وجود دارد اما بسیاری از باستان شناسان، آن را یک کوشک بین راهى می دانند که افسانه های محلی آن را با منیژه شاهنامه و ایران باستان پیوند داده است. زیج به معنای رصدخانه یا تماشاگه است و مردم محلی عقیده دارند زیج منیژه مکانی بوده که منیژه مدتی در آن مستقر بوده است. بنای تاریخی زیج منیژه را باید در داخل بافت روستای پاطاق از توابع سرپل ذهاب استان کرمانشاه ببینید. یعنی درست در قسمت پایین دست طاق گرا و کوه عظیم پاطاق، در نزدیک کل داود که محلی ها به آن گور دخمه هم می گویند. بنایی با پلان مستطیل شکل، با جهت شرقی – غربی که از لاشه سنگ و ملات گچ ساخته شده است. اگر گذارتان به زیج منیژه بیفتد، در بخش مرکزی این بنا، تالار نسبتا بزرگی را می بینید که پیرامون آن را راهروهایی احاطه کرده اند. شما از طریق راهروهای شمالی می‌توانید به مجموعه اتاق‌های ضلع جنوبی بنا و از طریق راهرو جنوبی به مجموعه اتاق‌های ضلع شمالی دسترسی پیدا کنید. هریک از راهروهای شرقی و غربی اطراف تالار هم به راهروی دیگری منتهی می‌شود که در نهایت از طریق این راهروها می‌توان به مجموعه اتاق‌های ضلع شرقی و غربی بنا دسترسی پیدا کرد.

در گذشته، هر ضلع قلعه ۳۰ حجره داشته است و حجره ها دارای طاق هایی گهواره ای شکل بوده اند با این حال از این حجره های محکم و باشکوه، امروز تنها یکی دو حجره نسبتا سالم باقی مانده است . اگرچه تاریخ چندان روشن و دقیقی درباره این دژ وجود ندارد اما معماری بنا، به خصوص شکل درگاه‌ها و قوس‌ها و همچنین نحوه پوشش سقف فضاها نشان می‌دهد که زیج منیژه احتمالا در اواخر دوره ساسانی ساخته شده است. می گویند زیج منیژه در روزگار آبادانی قلعه ای مربعی شکل بوده است که هر ضلع آن در ابعاد ۷۰ در ۵۰ متر مربع طراحی شده و در میانه این قلعه، ساختمان مربع شکل دیگری که -احتمالاً ارگ قلعه بوده است- به ابعاد ۴۸ در ۴۸ متر ساخته شده که هنوز هم می توانید بقایای آن را ببینید. در گذشته، هر ضلع قلعه ۳۰ حجره داشته است و حجره ها دارای طاق هایی گهواره ای شکل بوده اند با این حال از این حجره های محکم و باشکوه، امروز تنها یکی دو حجره نسبتا سالم باقی مانده است. دروازه قلعه در ضلع غربى قرار داشته و در ضلع شرقى، هنوز هم بقایاى جریان آب دیده می شود که انتهاى آن مشخص نیست. در هر زاویه قلعه، یک برج و در بین دو برجى که روى هر ضلع قلعه قرار داشته اند دو برج نسبتا کوچکتر ساخته شده است.

کوه جادویی سیستان

b67f7351157%da%a9%d9%88%d9%87-%d8%ae%d9%88%d8%a7%d8%ac%d9%87

دنبال سفرهای تاریخی و فرهنگی هستید؟ چه جایی بهتر از سیستان و بلوچستان! سرزمین رستم با قدمت طولانی اش شگفت انگیزترین گوشه این خاک است که عمر کاوش های باستان شناسی هنوز هم به شناخت کامل آن قد نداده است. با این حال، برای دیدن همین جاذبه های تاریخی و طبیعی هم یکی دو سفر قطعا کفاف نخواهد داد! اگر گذارتان به سیستان افتاد، تماشای کوه خواجه و مجموعه اطراف آن را از دست ندهید. کوهی که تنها عارضه طبیعی دشت سیستان به شمار می رود که با ارتفاع تقریبی ۶۰۹ متر از سطح دریا (یعنی حدود ۱۰۰ متر از سطح زمین) در استان سیستان و بلوچستان قرار گرفته است. اگر در فصل پرآبی سری به این استان بزنید خواهید دید که کوه خواجه تا کمر در آب فرو رفته و تبدیل به جزیره کوچکی در میان هامون هیرمند شده است. این کوه  و دریاچه اطرافش در باورهای سه مذهب زرتشت، مسیحیت و مسلمانان مقدس است. مثلا زرتشتیان ایران باستان معتقد بودند که دریاچه هامون مقدس است و ظهور منجی (سوشیانت) از این دریاچه اتفاق می افتد. به همین دلیل کوه خواجه تقدس و رازالودگی خاصی در نگاه آنان داشت. از شگفتی های این کوه، قدمگاه حضرت علی (ع) و دره سوخته ای است که به اعتقاد مردم محلی بر اثر پرتاب ذوالفقار امام به سوی کفار در کنار کوه خواجه به وجود آمده است. گرچه سندیت این مطلب در حاله ای از ابهام است.

پژوهشگران زیادی تا به حال درباره این کوه تحقیق کرده اند و البته همه آنها معتقد بوده اند که این کوه از دوره اشکانی و ساسانی با اهداف زیستی، دفاعی و عبادی مورد توجه قرار داشته است. مهمترین و بزرگترین بخش این اثر باستانی را باید در شیب جنوب شرقی کوه ببینید. جایی که سه دیواره دفاعی، دروازه اصلی، راهروهای جانبی، حیاط مرکزی، آتشکده و… گرد هم آمده اند و قلعه ای به نام قلعه کافرون را تشکیل داده اند. اما دومین مجموعه هم در بلندترین نقطه و مشرف بر قلعه کافرون ساخته شده است که کک کهزاد نام دارد. در باورهای اسطوره ای، کهزاد فرمانروای دیوسان منطقه بوده که به دست رستم به قتل می رسد. این مکان احتمالا گزینه ای برای محل شاه نشین ارگ بوده است. اگر سری به کک کهزاد بزنید، بازمانده هایی از راه پله های سنگی منظمی را می بینید که ارتباط قلعه کافرون را با کک کهزاد برقرار می کرده است. کمی آن سوتر، بنای دیگری قرار دارد که  به گویش محلی، کوچک چل کنجه (کوشک چهل دخترون) نامیده می شود. بقیه آثار پراکنده سطح کوه را آثار قبور اسلامی و بنای مقبره ای مقدس خواجه مهدی تشکیل داده است. در باورهای اهالی، نسب خواجه را به شهیدی از خاندان آل علی (ع) می رسانند که توسط کفار به شهادت رسیده است. برای دیدن کوه خواجه و مجموعه باستانی اش باید راهی زاهدان شوید و در جاده زاهدان- زابل، در فاصله حدود ۳۰ کیلومتری زابل این کوه ببینید که در یک مسیر انحرافی قرار گرفته است. در این مسیر تنها چند روستای کوچک وجود دارد و به همین دلیل اتومبیل های زیادی از این مسیر تردد نمی کنند. در قسمت سر قبر، سوراخی وجود دارد که اهالی منطقه معتقدند در صورتی که با نیت خاصی دست را در این سوراخ فرو ببرید، مطابق با نیت شما چیزی به همراه دست شما خارج می شود!

فراموش نکنید که در بازدید این کوه، تنها به قلعه اکتفا نکنید و حتما سری هم به مقبره جالب خواجه و قبور متعدد بالای کوه بزنید. سطح روی کوه به صورت فضایی مسطح و بزرگ -بیش از چند ده هکتار- است که قسمت اعظم آن به وسیله قبور سنگی جالبی پوشیده شده است که گاهی مسطح و گاهی منحنی شکل هستند. در قسمت سر قبر هم سوراخی وجود دارد که اهالی نظر جالبی در مورد آن دارند. آنها معتقدند در صورتی که با نیت خاصی دست را در این سوراخ فرو ببرید، مطابق با نیت شما چیزی به همراه دست شما خارج می شود. البته ظاهرا چیزی جز پَر و کرک از این حفره بیرون نمی آید اما با این حال، باور بومیان منطقه هنوز هم بر شگفت آور بودن این سوراخ است. یکی دیگر از شگفتی های این کوه، قدمگاه حضرت علی (ع) و دره سوخته ای است که به اعتقاد مردم محلی بر اثر پرتاب ذوالفقار امام به سوی کفار در کنار کوه خواجه به وجود آمده است. گرچه سندیت این مطالب در حاله ای از ابهام است و بیشتر به داستان های اسطوره ای می ماند اما در میان مردم محلی این اعتقاد به دلیل محکمی برای مقدس دانستن منطقه تبدیل شده است. اگر قصد بازدید از این مجموعه را داشتید ترجیحا صبح راهی محل شوید. چون اولا به دلیل موقعیت قرار گیری این مجموعه بهترین وقت برای عکاسی از آن صبح ها است و علاوه بر آن، شگفتی های این کوه آنقدر زیاد است که ممکن است گذر زمان را احساس نکنید و با کمبود وقت مواجه شوید! ضمنا یادتان باشد که برای دیدن کوه خواجه بهتر است با یک راهنما راهی محل شوید. وسعت آثار بر روی این کوه به قدری زیاد است که حتی با وجود یک راهنما چند ساعت وقت برای دیدن همه آنها نیاز است!

سفر به شهر نیما

897be-20065_260

مسیر یوش بلده به نور که از جاده چالوس آغاز می شود، شما را به دنیایی متفاوت می برد؛ جاده ای کوهستانی و آسفالت که خط ممتد وسط هم دارد، اما رفت و آمد خودروها در آن خیلی کم است. در ایران که جاده کافی به نسبت خوروها وجود ندارد، چنین مسیری آن هم در مناطق البرز که آب و هوایش همواره تهران ها را به خود فرامی خواند، شگفت آور است. در گذر از این مسیر هر جا را که نگاه کنید، تپه، دره و درخت می بینید و روستاهایی با بام های شیروانی، با زمینه رنگ سبز، کمال رنگ را به شما می نمایاند. اگر از میدان آزادی تهران سفر خود را آغاز و استراحتی هم کرده باشید، پس از چهار ساعت به گردنه لاوش می رسید که باد شدیدش ماشین ها را تکان می دهد و بوته های علف را می لرزاند. می گویند با ۳۵۰۰ متر ارتفاع، بلندترین گردنه ایران است که دسترسی جاده ای دارد. برخی کوهنوردان از این جا به قله سیاه سنگ و قله وروشت صعود می کنند. طبیعت در این مکان به اندازه ای مطلق است که صدای ابدیت در گوش آدم طنین انداز می شود. در ادامه سفر به سمت یوش و بلده، جاده کوهستانی سرازیر و کم کم با رودخانه هم سطح می شود. از آن جا به بعد، بار دیگر رو به ارتفاع می روید تا به یوش می رسید که شهرتش را از نیما دارد.

خانه نیما : از جاده انشعابی یوش بلده تا خانه نیما ۵۴ کیلومتر راه است. خانه نیما در پیچ و خم کوچه ای خاکی قرار دارد. خانه را بازسازی کرده اند و مقبره نیما هم در وسط حیاط زیر سنگ مرمر ساده ای که نام و تاریخ تولد و مرگ او بر آن نوشته شده است. نیما در سال ۱۳۳۸ فوت کرده و در شهر ری دفن می شود، اما بعدها او را به همین خانه که خانه پدری اش بوده می آورند؛ عکس های نیما که اغلب او را در طبیعت و در حال شکار نشان می دهد به دیوارهای گرداگرد حیاط آویخته و آفتاب و باد و باران، رنگ بر آنها باقی نگذاشته است. هنوز کف خیلی از اتاق های کوچک و بزرگش در گرداگرد حیاط، تل خاک انباشته است. عکس های قدیمی نشان می دهد که این خانه در آستانه تخریب کامل بوده اما برای بازسازی آن کارهایی انجام شده و هنوز هم خیلی کار دارد. در این خانه تنها خاطره های نیما، منجمد در قاب های رنگ و رو رفته حضور دارند. بعد از چند کیلومتر از یوش، بلده را می بینید که تنها شهر منطقه است و با گردشی به سمت چپ سراشیبی راه شما را به گردنه سیاه سنگ یعنی فصل مشترک سلسله البرز مرکزی می رساند و از آنجا به جنگل و دریا رهنمون می شود. گردنه سیاه سنگ با ۲ هزار و ۸۰۰ متر ارتفاع به خط الرأس نور متصل است و شباهتی به گردنه ژالانه در اورامان حدفاصل مریوان و پاوه دارد. در فاصله ای بسیار کم از بلندترین نقطه این منطقه، جنگل سبز در آن پائین پیش چشمتان گسترده شده و دریا خود را پشت مه پنهان کرده است. اقلیم و پوشش گیاهی کاملاً متفاوت است. در دل شیب، جاهایی نسبتاً هموار، وسیع و سرسبز با کلبه هایی در آن به چشم می خورد که مقر چوپان ها و گله در تابستان است. چوپان ها گله را در مرتع رها می کنند و خودشان هم در کلبه ها می خوابند. اگر هنگام شب رفتید، فرصت خوبی است تا شب کوهستان را تجربه کنید و صبحگاه با صدای سگ ها بیدار شوید و ببینید که مه از پائین رو به بالا می آید و در تپه های اطراف که پر است از درختچه های زرشک سیاه و زالزالک و آلوچه کوهی قدم بزنید و صدای زنگوله بز جلودار گله را از دور بشنوید.

زیبایی و دیگر هیچ : جنگل آب پری بر سر راه نور قرار دارد و به شهر پیوسته است. این بخش از جاده را به همین دلیل جاده آب پری هم می گویند و آبشاری به همین نام هم در خود دارد. سنگ های ریخته شده از کوه بر جاده در چند نقطه، نشان از رانش زمین دارد. یک نکته جالب درباره جاده یوش بلده به نور، کم بودن تعداد ماشین هایی است که از آنجا رفت و آمد می کنند. به ویژه در مسیرهای مرتفع آن هر نیم ساعت یک بار ممکن است صدای موتور ماشینی شما را از طبیعت خالص به دنیای آهن و فلزهای متحرک ببرد. اما چندان نمی پاید؛ همین که ماشین از پیچ بگذرد بار دیگر خود را در آغوش طبیعت کوهستان می یابید که پر است از توان و تعادل و زیبایی. هر چه به شهر نور نزدیک تر می شوید، خلوص طبیعت کم تر و تعداد ماشین هایی که در جاده رفت و آمد می کنند و آدم هایی که برای گردش آمده اند بیشتر می شود، تمشک های کنار جاده آخرین گیاهان این جنگل هستند که در مسیر سفر می بینید و بزودی به شهر نور وارد می شوید. در دل پارک جنگلی نور، راهی کم عرض شما را به مرداب نور می رساند. وسعت مرداب ساکت و آرام تا اندازه ای است که اگر بخواهید دور آن را قدم بزنید، بیش از یک و نیم ساعت طول خواهد کشید. گاه از جلوی پایتان قورباغه ای که برای آفتاب گرفتن از آب بیرون آمده می پرد و خود را باز به آب می افکند. مارهای آبی سرشان از آب بیرون است و تنه درازشان را تاب می دهند و شنا می کنند؛ تنها حرکتی که بر آب ایجاد می شود، همین موج های گرد کوچکی هستند که مارها شناکنان به وجود می آورند.

وجه تسمیه یوش : چند روایت از وجه تسمیه یوش نقل شده است. عده ای معتقدند که یوشی ها از طایفه سلسله ساسانی هستند. قباد دو پسر به نام انوش و کیایوش داشت که از مادر جدا بودند؛ پس از فوت پدر، بین دو برادر نزاعی در گرفت و کیایوش در این جنگ کشته شد. پس از این اتفاق، خانواده کیایوش برادر قتل را به منطقه ییلاقی مورد بحث ما تبعید کردند و این ناحیه به یاد کیایوش به یوش مسمی شد. اما معمرین روستا نقل می کنند که نام قدیم روستا یواش بود و یوش تغییر یافته یواش است. آنان می گویند که نیروهای حکومتی روستا، جلوی کسانی را که برای اولین بار وارد آبادی می شدند می گرفتند و آنان را آهسته و آرام به داخل روستا هدایت می کردند.